نویسنده: سید هادی مدرسی
مترجمان: حمیدرضا شیخی، حمیدرضا آژیر



 

آیا تاکنون سعی کرده اید برای شکار پرنده ای که به گوشتش یا به آوازش علاقه دارید، دام پهن کنید؟ اگر بخواهید دست به چنین کاری بزنید، چه می کنید؟
تردیدی نیست که نخست اجزای دام را آماده و مرتب می کنید، آنگاه غذای مورد علاقه پرنده را فراهم می آورید و دام را در جای مناسب و باب میل پرنده پهن می کنید و سپس با حرکتهای آرام خود سعی می کنید پرنده را فریب دهید تا به دام شما نزدیک شود. اینها ریزه کاریها و نکاتی است که برای به دام انداختن پرنده باید رعایت شود. اگر برخلاف این رفتار کنید خواهید دید که هرچه بیشتر برای نزدیک کردن پرنده به دام بکوشید بیشتر احساس ترس و ناامنی می کند و از دام دور و دورتر می شود.
این مسأله در مورد انسان نیز صادق است. آدمی، به دلیل میل طبیعی به اجتماع، خیلی آسان و راحت می تواند با دیگران دوست شود. اما فقط دوست شدن کافی نیست، زیرا سؤالی که در پی آن مطرح می شود این است که: برای ادامه رابطه دوستی چگونه باید با دوست خود رفتار کنیم؟ و چگونه در اعماق قلبش نفوذ کنیم؟ و چه کنیم که این رابطه را از صورت عادی دور سازیم و آن را به یک رابطه دوستانه ثمربخش تبدیل کنیم؟
پیامبرخدا(ص) ما را به چگونه رفتار کردن با دوستان رهنمون می شود و راههای تأثیر در آنها را به ما نشان می دهد. آن حضرت می فرماید: « ای فرزندان عبدالمطلب! شما هرگز نمی توانید با اموال خود مردم را تحت پوشش قرار دهید. پس با اخلاق خود این کار را بکنید»(1).
کم اند افرادی که تصویری زشت از خود داشته باشند و کمند افرادی که نسبت به دیگران بدبین باشند، زیرا خداوند انسان را پاک و با فطرتی بی آلایش آفریده است و همین دلیل در اعماق وجود هر انسانی انگیزه های شریف، ایمان به ارزشهای والا و التزام به اخلاق فاضله نهفته است که می تواند در کار برادری و دوستی با مردم از آنها بهره گیرد.
اگر شما با فردی براساس خوی والا رفتار کنید او نیز دست کم در رفتار با شما به این اخلاق پایبند خواهد بود؛ زیرا مردم با شما همان گونه رفتار می کنند که شما با آنان رفتار می کنید. مثلاً اگر با کسی در حد معینی شوخی داشته باشید او نیز با شما در همان حد شوخی خواهد کرد. حتی اگر معمولاً با دیگران برخورد سنگین داشته باشد با شما آن گونه نخواهد بود... اما چنانچه رفتار شما با او احترام آمیز باشد او نیز بر این اساس با شما رفتار خواهد کرد. مثلاً اگر به شخصی بگویید: من به تو اطمینان دارم و تو را آدم خوش قولی می دانم. حتی اگر هم چنین آدمی نباشد قطعاً سعی خواهد کرد تصویری را که شما از او در ذهن خود دارید، حفظ کند زیرا اگر برای انسانی کاخ شیشه ای در دل خود بنا کنید هرگز سعی نخواهد کرد آن را بشکند!
فکر می کنم عده زیادی این روش را آزموده اند همان گونه که من خود آن را تجربه کرده ام... من وقتی از کسی می خواستم کار خوبی انجام دهد و حرفم را با این جمله آغاز می کردم که من تو را آدم خوبی می بینم. بلافاصله آن کار را انجام می داد و ناامیدم نمی کرد.
می پرسید: چرا؟ جوابش روشن است. چون شما تصویر خوبی از او در ذهن خود ترسیم کرده اید و به انگیزه های شریف نهفته در اعماق جانش متوسل شده اید.
هر انسانی در نهان دلش خوبی را دوست دارد و لذا رفتار با او بر این اساس حتماً میل به خوبی را در او برخواهد انگیخت و تک تک سلولهای او را به سمت کار خوب سوق خواهد داد. انسان، حتی اگر هم بد باشد، هرگز به بد بودن خود اعتراف نمی کند. و چه بسا که معتقد و یا مدعی باشد که در رفتار خود با دیگران روش خوبی را پیش گرفته است.
می گویند: روزنامه نگاری خواست عکس یکی از مشاهیر را در حالتی نامناسب بگیرد اما او رو به خبرنگار کرد و گفت: چنین عکسی را مادرم دوست ندارد. خبرنگار با شنیدن این جمله از گرفتن عکس خودداری کرد.
می پرسید: این فرد به چه چیز توسل جست؟ او به انگیزه ای شریف در وجود انسان یعنی مهر به مادر و کوشش برای جلب رضایت او متوسل شد.
سؤال: وسیله طبیعی برانگیختن انگیزه های شریف انسان کدام است؟
جواب: انصاف! فرض کنیم که شما می خواهید فردی را موافق رأی خود کنید. نظرتان را مطرح کنید و از او بخواهید که منصفانه درباره آن داوری کند. به عبارت دیگر درباره نظرتان شما خود داوری نکنید بلکه این کار را به او واگذارید. اگر دیدگاه او اشتباه بود سعی کنید با لطف و مهربانی به او نشان دهید که منصفانه داوری نکرده است. به مهربانی و شجاعت و دیگر صفات مثبت او توسل جویید. خواهید دید که گفته های شما را با گشاده رویی و سعه صدر می پذیرد.
مگر نه این است که یک رهبر می تواند انگیزه های شریف و نهفته در اعماق جان مردم را به حرکت درآورد؟ او شجاعت و قهرمانی را در آنان برمی انگیزد و به ایشان اعتماد به نفس می بخشد.
مگر نه این است که قرآن کریم پیوسته انگیزه های شریف انسان را به جنبش درمی آورد و برای مردم توضیح می دهد که براساس فطرت توحید زاده می شوند و مهربانی، رحمت، انسانیت، بخشندگی، شجاعت و ایمان آنان به خداوند را برمی انگیزد؟
قرآن مردم را نه با دیدی توأم با حقارت و کوچکی بلکه با نگاهی احترام آمیز مورد خطاب قرار می دهد. خداوند می فرماید: «ما بنی آدم را گرامی داشتیم»(2).
و باز خطاب به انسانها می فرماید: « و شما برترید اگر مؤمن باشید»(3).
برای آن که بدانید مردم با شما براساس تصویری که از آنها در ذهن خود دارید رفتار می کنند، ببینید که شما با دیگران چگونه رفتار می کنید. آیا نه این است که اگر مردم از شما تصویر یک رهبر در ذهن خود داشته باشند شما هم مثل یک رهبر رفتار می کنید؛ در حالی که اگر کسی از شما تصویر یک هوسران و بیکاره را در ذهن خود داشته باشد شما نیز براساس همین تصویر ذهنی با او رفتار می کنید. همه مردم همین طور هستند.
اگر هریک از ما سخن خود را با مردم، چنین آغاز کنیم که شما نادانید و چیزی نمی فهمید و چنین و چنان کنید، از آنان جز بی مهری نخواهیم دید. وآنگهی اگر ما مردم را نادان و فرومایه می دانیم چگونه انتظار داریم که کارهای مهم انجام دهند؟
اما اگر حس غرور را در آنها برانگیزیم و بگوییم: شما مردمی شجاع، ایثارگر و بزرگوار هستید و سپس بخواهیم فلان کار را برای ما انجام دهند خواهیم دید که با میل و گشاده رویی ندای ما را پاسخ خواهند داد.
در رفتار با مردم نباید چون یک قاضی برخورد کرد که یکی را به زندان و دومی را به پرداخت غرامت و سومی را به اعدام و... محکوم می کند. بلکه باید شکارچی دلها باشیم و این کار با توسل به خشونت ممکن نیست؛ زیرا دلها وحشی هستند و از فشار و خشونت می رمند، همچنان که گوسفند از گرگ می رمد. امام علی(ع) می فرماید:« دلهای مردان وحشی است. هرکه آنها را رام کند به سویش می روند.»(4).
هر دیکتاتوری می تواند با استفاده از زور و خشونت مردمش را وادارد که از اوامر و قوانین او اطاعت کنند اما هرگز نمی تواند از طریق اجبار و زور حتی یک دل را به دست آورد. چه، خداوند دروازه دل را بر روی اکراه بسته است. می فرماید: « در دین اجباری نیست همانا هدایت از گمراهی آشکار شد»(5).
این آیه نشان می دهد که خداوند خواهان به دست آوردن پیکر انسان نیست بلکه در جستجوی عقل و نهاد اوست تا از او انسانی مکتبی و مقاوم بسازد.
در مورد دوست نیز همین گونه است. شما هرگز نمی توانید با زور و اجبار و از طریق دشنام و ناسزا دوستی کسی را به خود جلب کنید بلکه برای این کار وسیله ای جز مهربانی و نرمی نیست. شما می توانید شخصی را متقاعد سازید که در عالم اندیشه شما را دوست بدارد اما برای آن که با عاطفه ای سرشار به شما مهر ورزد راهی نیست جز آن که عواطف او را مراعات کنید، به احساساتش احترام بگذارید و به انگیزه های انسانی او توسل جویید.
دیل کارنگی می گوید: هرکس را که ملاقات می کنید- حتی آدمی که رو به روی خود در آینه می بینید!- احترام زیادی برای خود قایل است و با این حال دوست دارد که دیگران او را از خود محوری به دور و از خودخواهی پاک، بدانند! بنابراین اگر می خواهید در مردم تغییری ایجاد کنید به انگیزه های شریف آنها توسل جویید. آیا فکر می کنید پیاده کردن این روش در زندگی عملی، کاری دشوار است؟
بگذارید بررسی کنیم: صاحب یک شرکت بزرگ مستأجری ناراضی و بداخلاق داشت که هر از گاهی تهدید می کرد خانه را خالی خواهد کرد. چهار ماه قبل از پایان انقضای مدت اجاره- بی اعتنا به اجاره نامه- اعلام کرد که تصمیم دارد خانه را تخلیه کند.
صاحب شرکت در حالی که داستان فوق را تعریف می کرد، گفت: مستأجر تمام زمستان را که سخت ترین فصل سال است و مستأجرین از هر سو برای اجاره خانه هجوم می آورند، در خانه ام به سر برده بود و من یقین داشتم که اگر او خانه را خالی کند اجاره دادن آن تا قبل از زمستان سال آینده غیرممکن خواهد بود. من می دیدم که 220 دلار- یعنی مبلغی که براساس اجاره نامه باقی مانده بود- از دستم می رود.
اگر می خواستم در این مورد اقدام معمولی به عمل آورم باید فوراً نزد مستأجر می رفتم و با ریشخند از او می خواستم که یک بار دیگر اجاره نامه را بخواند و به او تذکر می دادم که چنانچه خانه را تخلیه کند باید باقیمانده اجاره بها را به طور کامل و نقد بپردازد!
اما به جای ایجاد این صحنه، تصمیم گرفتم به تاکتیک دیگری دست زنم. لذا نزد این مستأجر لجوج رفتم و سخنم را با او چنین آغاز کردم: من داستان شما را شنیده ام اما هنوز باورم نمی شود که می خواهید خانه را تخلیه کند. چون سالها کارم اجاره دادن خانه بوده چیزهایی از طبیعت بشری فرا گرفته ام. من در همان وهله اول شما را مردی خوش قول تشخیص دادم و هنوز هم به این تشخیصم پایبندم. لذا پیشنهاد می کنم که چند روزی تصمیم خود را کنار بگذارید و درباره این موضوع بیندیشید. اگر شما از حالا تا یک ماه دیگر که باید اجاره را بپردازید، نزد من برگردید و بگویید همچنان تصمیم دارید خانه را خالی کنید، من به شما قول می دهم که از تمامی حقوق خودم چشم بپوشم و اعتراف کنم که تصور من از شما اشتباه بوده است! ولی من هنوز شما را مردی می دانم که سرقول خود می ایستد و زیر تعهدات خود نمی زنید! زیرا از دو حال خارج نیست، ما یا انسان هستیم و یا میمون و بودن یکی از این دو هم غالباً به اختیار خود ماست!
ماه جدید که فرارسید، مرد مزبور آمد و اجاره خانه را به من پرداخت و سپس گفت با زنش صحبت کرده و تصمیم گرفته اند که بمانند. آنها پس از گفتگو با هم به این نتیجه رسیده بودند که یگانه اقدام شرافتمندانه ای که می توانند بکنند احترام نهادن به قرارداد است!
برای به دست آوردن دوست این قانون طلایی را پیروی کنید: برای آن که بگیری، بده و برای آن که به تو ارج نهند و بزرگت دارند، فروتنی کن و برای آن که به تو عشق ورزند، دوست بدار و برای آن که نسبت به تو احساسات نشان دهند به انگیزه های شریف آنان توسل جوی. اما اگر بخواهی فقط دست بگیر داشته باشی، به مردم بزرگی فروشی و محبتت را از آنان دریغ داری، مطمئن باش که آنان هرگز تو را دوست نخواهند داشت؛ زیرا محبت کالایی است که بهای آن فقط مهربانی و نرمی و مدارا است!
قرآن کریم می فرماید: « به زبان خوش با مردم سخن بگویید».(6)
نیز خطاب به پیامبر بزرگوارش می فرماید: «و اگر تندخو و سخت دل بودی مردم از گرد تو پراکنده می شدند» (7).
از این آیه برمی آید که برای جلب مردم تنها علم و فضل و تقوای شخصی و حتی نبوت کافی نیست بلکه قلبی مهربان لازم است که با مردم با نرمی و مهربانی رفتار کند.
هیچ کس نباید بگوید: من عالمم و مردم باید برای فراگرفتن دانش دور من جمع شوند؛ زیرا درست است که علم و دانش برای خود منزلت خاصی دارد اما رفتار خشونت آمیز مردم را می رماند، چه از دانشمند سر زند و چه از نادان. مردم برای دست یافتن به دانش حاضر نیستند عواطف و احساسات خود را زیرپا بگذارند. آنان در پی دانشمند آراسته به زیور اخلاق هستند و در صورتی که چنین شخصی را نیابند به کتاب و نوارکاست روی می آورند و به جای نشستن در برابر دانشمند بی بهره از اخلاق، دانش مطلوب خود را از این منابع فرا می گیرند.
اگر میان شما و دوستتان نزاعی درگیرد خیلی راحت می توانید جام خشم خود را بر روی او بریزید اما شما با این کار هیچ ثمری جز از دست دادن وی نخواهید چید. کسی که با مشت گره کرده با دیگران مواجه شود، حتماً آنان نیز با مشت گره کرده از او استقبال خواهند کرد. اما اگر دست خود را برای مصافحه به سوی آنان دراز کند صدها دست به سوی او دراز خواهد شد. آری، این طبیعت زندگی است. هر عملی، عکس العملی از نوع خود دارد. اگر بزنی، خواهی خورد اگر دشنام دهی، ناسزا خواهی شنید، اگر دست بخشندگی به سوی دیگران دراز کنی دست بخشندگی به سویت دراز می شود و اگر از مردم آنچه داری دریغ ورزی، آنان نیز از تو دریغ می ورزند و به فرموده امام علی(ع) :« اگر دستت را از مردم دریغ کنی یک دست از آنان دریغ داشته ای اما خود را از دستهای بسیاری محروم کرده ای».
اگر نزد شخصی بروی و با نرمی و ملاطفت بگویی: ما با هم اختلافی نداریم. پس بیا با هم تبادل نظر کنیم چه بسا که وقت خود را در اختیار تو بگذارد و بخوبی به گفته هایت گوش دهد. اما اگر از همان اول او را بر خطا بدانی یا زبان به ناسزا بگشایی آیا امیدی هست که به حرفهایت گوش دهد یا نظر تو را بپذیرد؟
مثل زیبایی است که می گوید: «یک قطره عسل بیش از یک بشکه زهر پروانه ها را سوی خود جذب می کند». پس برای آن که مردم به سوی تو کشیده شوند باید این قطره عسل را در تو بیابند.
این قطره عسل کجاست؟ پیامبرخدا(ص) این نقطه عسل را به ما نشان می دهد. آن حضرت می فرماید: « آن که از مهربانی محروم باشد از هرگونه خیری محروم است». خداوند نیز می فرماید: « محمد فرستاده خداست و یارانش بر کافران بسیار دل سخت و با یکدیگر بسیار مهربانند»(8).
اکنون که فهمیدیم قطره عسل همان مهربانی و نرمی است. پس چرا نباید نسبت به برادر مؤمن خود تا حد «ذلت» و سرافکندگی مهربان و نرمخو باشیم در حالی که خدای بزرگ می فرماید: « نسبت به مؤمنان سرافکنده و فروتن و نسبت به کافران سرافراز و مقتدرند»(9).
از این گذشته چرا نباید خشم خود را به جای آن که بر سر برادران و دوستانمان بریزیم برای سرکشان روزگار و آنان که بر گرده مردم مستضعف به زور حکم می رانند ذخیره کنیم؟
در افسانه ها آمده است که یک روز آفتاب و ابر و باد درباره این که کدامیک قویترند با هم بحث و بگومگو می کردند. آنها تصمیم گرفتند، برای نشان دادن برتری هریک بر دیگری، قدرت خود را درباره مردی که زیرسایه درختی نشسته بود بیازمایند. باد به خورشید گفت: من ثابت می کنم که از تو قویترم. آن پیرمرد را که کت به تن دارد می بینی؟ من شرط می بندم که کت او را زودتر از تو از تنش به درآورم. باد با تمام قدرت و تندی و خشم خود شروع به وزیدن کرد اما هرچه شدیدتر می وزید پیرمرد کت را بیشتر به خود می پیچید تا در برابر باد مقاومت کند. سرانجام باد فرو نشست و تسلیم شد. ابر جلو آمد و بشدت بر سر پیرمرد باریدن گرفت اما هرچه بیشتر و تندتر می بارید پیرمرد خود را بیشتر در کت می پیچید. عاقبت ابر نیز تسلیم شده به ناتوانی خود اعتراف کرد. نوبت به خورشید رسید. از پس ابر بیرون آمد و کم کم گرمای خود را بر بدن پیرمرد ریخت. طولی نکشید که پیرمرد از شدت گرما کت خود را از تن درآورد. در این وقت خورشید به ابر و باد گفت: دوستی و مهربانی بجا، قدرت است و خشونت و زور بیجا ضعف و ناتوانی!
حدیث شریف می گوید:« آن که مهربانی کند سختی در برابرش نرم شود».
می گویند: مردی آپارتمانی اجاره کرده بود و می خواست اجاره آن را پایین بیاورد. قبلاً همسایگانش نیز برای پایین آوردن اجاره آپارتمانهای خود تلاش کرده بودند اما هیچ یک موفق نشده بودند چون صاحب آپارتمانها آدم بسیار خسیسی بود.
آن مرد می گوید: اول به موجر نامه ای نوشتم و به اطلاعش رساندم که اگر اجاره بها را تخفیف ندهد به محض انقضای مدت اجاره آپارتمان را خالی خواهم کرد. اما این تلاش یأس آور بود چون سایر مستأجران این کار را کرده بودند اما نتیجه ای عایدشان نشده بود.
با خودم گفتم: چرا نباید از روش دیگری استفاده کنم؟ تصمیم گرفتم به جای خشونت و دشنام از روش نرمی و ستایش استفاده کنم. در همین فکر بودم که صاحب آپارتمان با منشی خود و نامه تهدید آمیزش وارد شد. من به جای کلمات توهین آمیز و جریحه دار با احترام به او خوشامد گفتم. از اجاره خانه اصلاً صحبتی به میان نیاوردم بلکه از زیبایی و امتیازات و خوبیهای آپارتمان او حرف زدم و از او صمیمانه قدردانی کردم و سپس گفتم: دلم می خواهد در این آپارتمان بمانم اما حقوق من کفاف اجاره آن را نمی دهد. صاحب خانه در برابر این رفتار نرم من غافلگیر شد چون ظاهراً انتظار داشت که با سخنان توهین آمیز و گزنده من روبرو شود و خود را برای پاسخگویی آماده کرده بود اما اکنون که با نرمی و مهربانی من روبه رو شده بود چه می توانست بکند؟ نتیجه چه شد؟ او شروع کرد به شکایت از اخلاق ناپسند دیگر مستأجران و گفت: من در یک ماه چهارده نامه دریافت کرده ام که بعضی از آنها توهین آمیز و گزنده بوده است اما هرگز در برابر آنها تسلیم نشده ام. سپس افزود: چقدر انسان احساس راحتی می کند که یک مستأجر راضی مثل شما داشته باشد!
موقعی که خواست از در آپارتمان خارج شود رو به من کرد و پرسید: چه نوع تزییناتی مایلید در آپارتمان شما بشود؟
اسلام بارها ما را به نرمی و مهربانی سفارش کرده با عباراتی زیبا آن را توصیف کرده است و این خصلت را علت بسیاری از امور مهم به شمار آورده است که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره می کنیم:
1- مدارا و مهربانی سبب موفقیت است. اگر می خواهید در زندگی خود موفق و کامیاب باشید باید معدن مهربانی باشید. حدیث شریف می گوید:« مهربانی کلید کامیابی است»(10). در حدیثی دیگر آمده است:« اگر خواهی گرامی باشی نرم باش و اگر خواهی خوار باشی خشن باش».(11)
2- مدارا و مهربانی نشان بزرگواری است. در حدیث شریف می خوانیم:« مهربانی تاج بزرگواری است». مدارا و مهربانی وسیله موفقیت است. حدیث شریف می گوید:« مهربان باش تا موفق شوی». مهربانی و مدارا خوبی بزرگی است. در حدیث شریف آمده است:« بزرگترین خوبی، مهربانی است».
3- مدارا و مهربانی نشان بخشندگی است. حدیث شریف می گوید:« مهربانی و مدارا با درندگان از بخشندگی نهادهاست.»
4- مدارا و مهربانی دشواریها را آسان می کند، چه دشواریهای طبیعی را و چه دشواریهای انسانی را. در حدیث شریف آمده است: « نرمی و مهربانی دشواریها را آسان می کند».
می گویند:‌ هنگامی که چرخ اتومبیل را ساختند تمام فکرشان مشغول این مسأله بود که ماشینی با وزن نزدیک به یک تن نیاز به چرخهای بسیار قوی دارد تا بتواند آن را تحمل کنند اما این نکته را از یاد برده بودند که زمین در برابر چرخهای قوی و سخت مقاومت خواهد کرد و در نتیجه چرخها متلاشی خواهند شد. آنان سرانجام به این نتیجه رسیدند که به جای سختی از نرمی استفاده کنند. لذا هوای فشرده را داخل تیوپ کردند تا چرخها بتوانند همزمان سنگینی ماشین و قدرت زمین را تحمل کنند. بدین ترتیب هم از خطر متلاشی شدن چرخها جلوگیری شد و هم از صداهای گوش خراش که از چرخهای آهنی سخت تولید می شود.
اسلام از ما می خواهد که حتی در کیفرها نرمی و مدارا نشان دهیم. حدیث شریف می فرماید: « به هنگام کیفر، نرمی نشان ده».
5- مدارا و مهربانی موجب ادامه دوستی است. در حدیث آمده است: « آن که سخن نرم گوید، دوستی اش لازم آید». علاوه بر این، برای نرمی و مهربانی ثواب ویژه ای در نظر گرفته شده است. پیامبر خدا(ص) در این باره می فرماید:« آیا به شما معرفی کنم کسی را که آتش دوزخ بر او حرام است؟ « علی کل لیّن» آن که مدارا و نرمی کند». همچنین می فرماید:«آن که نرمخو باشد از خوبی و آسایش برخوردار شود و در دنیا و آخرت نکوحال باشد. و آن که از نرمخویی بی بهره باشد به هر ورطه و مصیبتی گرفتار آید مگر آن که خداوند حفظش کند». امیرمؤمنان (ع) نیز می فرماید:« مؤمنان، آسانگیر و نرمخویند»(12).
البته باید توجه داشت که نرمی و مدارا خوب است اما به جای خود و در حدودی که اسلام مشخص کرده است،‌ نه به طور مطلق و بی حدّ و مرز. حدیث شریف می گوید:« نرم باش اما ناتوان نباش و سخت باش اما زورگو نباش».
بنابراین، نرمی و مدارا مطوب است اما وارفتگی و بی حالی هرگز. سختی و سختگیری نیز گاه در زمینه تربیتی مطلوب است اما اعمال فشار و زور؛‌ به هیچ وجه.

پی نوشت ها :

1-اصول کافی/ج2/ص 103
2-اسراء/70
3-آل عمران/139
4-نهج البلاغه/ حکمت/ ص 477
5-بقره/ 256
6-بقره/ 83
7-آل عمران/159
8-فتح/ 29
9-مائده / 54
10-میزان الحکمه/ج4/ص 157
11-بحارالانوار/ج78/ص 269
12-بحارالانوار/ج78/ص 334

منبع: مدرسی، سید هادی؛ (1386)، دوستی و دوستان: مجموعه معارف اسلامی در هنر رفتار با مردم، ترجمه ی حمیدرضا شیخی و حمیدرضا آژیر، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم.